محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

دایره لغات محمد طاها -2

پسر گلم ، خیلی از کلماتی که قبلا بلد بودی دیگه اینروزها استفاده نمیکنی رفتی سراغ کلمات جدیدتر ،انگار اون قدیمیترها رو بایگانی کردی .کلماتی که اخیرا خیلی استفاده میکنی  شامل موارد زیر است : - الو     .....  تا تلفن  یا زنگ در به صدا درمیاد میگی االللللللو         کلا اینها رو به اسم الو میشناسی : تلفن،موبایل ،زنگ در ،آیفون ،ماشین حساب (چون شبیه موبایله) - اللا   .......   نماز خوندن- مهر - اذان و قرآن اللاه ا (الله ا).......... مخفف الله اکبر است (نمیتونم درست بنویسمش احتیاج به اعراب داره ) برای صلوات و اذان به کار میبری . این دوتا کلم...
17 مرداد 1391

علائم سرخک !!!!!!!!!!

سه شنبه غروب کم کم دونه های ریزی زیر پوست بدن محمد طاها نمایان شد و کم کم پررنگ شدند و چهارشنبه دیگه کاملا مشهود بودند ،به این نتیجه رسیدم که اینها عوارض واکسن یک سالگیه .آخه وقتی واکسن رو زدند گفتند تا ١٥ روز احتمال داره دونه های ریزی روی بدنش بزنه . نمیدونم اون علائم عفونت و سرفه و تب هم مربوط به همین واکسنه یا نه ؟؟؟!!! چهارشنبه بعداز ظهر محمد طاها رو بردم پیش دکتر حسین زاده ، اما منشی گفت امروز مطب نیومده و تا شنبه هم نمیاد . شماره دکترو ازش گرفتم تا بپرسم که با وجود این علائم دارو رو ادامه بدم یانه ؟ اما متاسفانه دکتر جواب نداد و من موندم که چکار کنم .فعلا که دارم ادامه میدم اما محمدطاها شربتی رو که دکتر واسه سرفه اش داده خیلی سخت م...
17 مرداد 1391

بهبودی

خدارو شکر که پسرم بهتر شده و دیگه نیاز به خوردن چرک خشک کن هم نداره ، فقط یه دارو واسه سرفه داره که شبی یه بار میخوره . دونه های قرمزش هم همون پنج شنبه کاملا برطرف شد و ظاهرا به خاطر تبش بود که بدنش دونه زده بود . تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد                          وجود نازکت آزرده گزند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند              بر آتش تو بجز جان او سپند مباد ...
17 مرداد 1391

بیماری پسرم

جمعه شب که از فضل آباد برگشتیم محمد طاها تب خفیفی کرد و سرفه های بدی هم میکرد ، شنبه بردمش پیش  دکتر  امین بیدختی، معاینه کرد و گفت سرما خورده و دارو داد . داروها رو که مصرف کردم دیگه محمد طاها از اشتها افتاد و هیچی نخورد و تا اثر داروش کم میشد تب میکرد  تا دیروز که تبش دیگه با دارو هم پائین نیومد و دوباره بردمش دکتر . این دفعه بردمش پیش دکتر حسین زاده ، معاینه کرد و گفت که گلو و گوشاش پر از عفونت شده و بهتره که بستری بشه .خیلی ناراحت و منقلب شدم دکتر که اینطور دید گفت میتونی امشب یه آمپول بهش بزنی داروهاشم بهش بده اگه تا ٢٤ ساعت بهتر نشد اونوقت بستریش میکنم. ما هم چاره ای نداشتیم آمپولش رو زدیم و چون موقع اذان شده بود ا...
10 مرداد 1391

مروارید پنجم

دیشب بعد از خوردن افطاری داشتم باهات بازی میکردم و تو هم هی سرتو عقب مینداختی و غش غش میخندیدی و من هم از خنده هات خنده ام میگرفت . یهو متوجه شدم که دندون جدیدت سرباز کرده ، دندون پنجم _فک بال سمت راست کنار دندانهای نیش بالا. پس واسه همین بود که اینقدر این دو سه روزه مامانی رو اذیت میکردی و حوصله نداشتی . عزیزم دندون جدیدت مبارک ایشالا هم تو و هم بقیه نی نی ها دندوناشون رو راحت دربیارن و اینهمه اذیت نشن . ...
3 مرداد 1391

اولین گام ...

خبر    خبر   خبر خوش محمد طاها جون اولین قدمهاش رو به تنهایی در روز پنج شنبه 29 تیر 1391 برداشت . این صحنه توسط بابا مشاهده شد و من متاسفانه موفق نشدم ببینمش . او به دیوار تکیه داده و بعد دستش را از دیوار برداشت و دو سه قدم به سمت سه چرخه اش رفت . پسرم اولین قدمهات مبارک امیدوارم در زندگی همیشه قدمهاتو محکم و استوار برداری . ...
2 مرداد 1391

عکسهای تولد

چند تا از عکسهای تولد محمد طاها رو البته با چند روز تاخیر میگذارم : بابا و محمد طاها و سروش  در تولد محمدطاها اینم کیک اینم کادوی مامان و بابا ...
1 مرداد 1391

خلاصه اخبار

یکی اینکه محمد طاها بدنش به شدت جوش زده و غذا هم چند روزی اصلا نمیخورد ...فقط آب و شیر . تا حدی که اشک مامان رو درآورد و بعدش بردنش دکتر و دکتر تقویتی و اشتها آور داد و حالا چند روزیه داره میخوره و غذاش بهتر شده .واسه بدنش هم یه پماد دیگه داده که خدا رو شکر خیلی موثر بود . خبر دوم اینکه محمد طاها واکسن یکسالگیش رو روز پنج شنبه با چند روز تاخیر زد و الحمدلله که مشکلی نداشت .فقط نمودار رشدیش کم  شده که قبلا به دکتر مراجعه کرده و انشااله بهتر میشه . وزن محمد طاها در یکسالگی 7700 قد در یکسالگی 73 سانت دور سر 43
1 مرداد 1391

دریا و محمد طاها

چهارشنبه پیش صبح خیلی زود ،وقتی که هنوز خواب بودی حرکت کردیم . با مامانی و بابایی و خاله ها و خاله مریم و عموداود و حنانه و یگانه.رفتیم برای یه سفر سه روزه به شمال .  این اولین باری است که شمال رفتی . برای نهار فریدونکنار بودیم بعد از نهار و استراحت رفتیم دریا ،اما متاسفانه دریا طوفانی بود . کلا هوا گرم و شرجی بود و ما خودمون رو برای یه آب بازی حسابی آماده کرده بودیم که نشد . حنانه و یگانه کنار ساحل مشغول بازی با شنها شدند و اولش تو به شنهایی که به دست و پای اونها چسبیده بود نگاه میکردی و میگفتی : اه ه ه ه  اما بعدش کم کم از این بازی خوشت اومد و خودت هم نشستی و حسابی شن بازی کردی ، اما وقتی موج دریا به طرفت میومد میترسیدی و...
1 مرداد 1391
1